جدول جو
جدول جو

معنی نعره برآوردن - جستجوی لغت در جدول جو

نعره برآوردن
(عِ زَ دَ)
غریو کشیدن. بانگ زدن. فریاد کشیدن:
چو رستم شنید این سخنها تمام
برآورد یک نعره و گفت نام.
فردوسی.
شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره برآورد و راه بیابان گرفت. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ تَ)
اخته کردن. خصی کردن، از غلاف بیرون کردن فحل نری خود را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ زَ دَ)
کره بستن. کره گرفتن. کره زدن. اور زدن. کپک زدن. اور گرفتن. سفیدک زدن: کرج الخبز کرجاً، تباه گردید نان و کره برآورد. (منتهی الارب). اکراج، تباه شدن نان و کره برآوردن. (منتهی الارب). رجوع به کره گرفتن و کره شود
لغت نامه دهخدا
(عِ گُ دَ)
بانگ برآمدن. فریاد و غوغا برخاستن: آواز بوق و دهل برخاست و نعره برآمد. (تاریخ بیهقی ص 376). چون روز شد کوس فروکوفتند و بوق بدمیدند و نعره برآمد. (تاریخ بیهقی ص 351).
نعرۀ مرغان برآمد کالصبوح
بیدلی از بند جان آمد برون.
خاقانی.
هزار سال پس از مرگ من چو بازآئی
ز خاک نعره برآید که مرحبا ای دوست.
سعدی
لغت نامه دهخدا